- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
شـأن تـو را به شـیـوۀ نـاز آفـریـده انـد ذاتــا" مـــرا بــرای نــیــاز آفـریده اند از آتـش زیـارت تـو شـعـلـه می کـشـد دل را بــــرای سوز و گداز آفریده اند بیخود به سوی کوی تو من رو نمیکنم این قـبــله را برای نــمـاز آفـریـده انـد جز این که هرکجا بتوان یا رضا شنید خـورشـید را بـرای چه بـاز آفریده اند یک قطـره آب بودم و دریا شدم کنون این قــوم را چه آیــنـه سـاز آفریده اند گاهـی فـراز قُـربـم و گاهی فـرود بُعد این راه را نـشـیـب و فـراز آفـریده اند پـیـونــد مــا و تــو ز ازل تـا ابـد بُـوَد این رشـتـه را چـقـدر دراز آفـریـده اند ما را غلام حلقه به گوشت ولی تو را پـروردگـار بــنــده نــواز آفــریـده انـد شـعـریم و پشت ظاهـر ما معـنی دگر مـا را ز مـسـتـعـار مـجـاز آفـریـده اند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در برگشت به کربلا
بـرگـشـتـم از رســالـت انــجــام داده ام زخـمی تـرين پيـمبـر غمگيـن جـاده ام نا بـاورانـه از ســفـرم، خـيـل خـارهـا تـبــريـك گـفـتـه انـد به پـای پــيــاده ام يا نيست باورم كه در اين خاك خفته ای يـا بـر مـزار بـاور خود ايــسـتـاده ام بــارانـم و ز بـام خــرابــه چــكــيــده ام شـرمـنـده ســه سـالـه از دست داده ام زير چـراغ مـاه سرت خـواب رفــته ام بـر شـانـه كـجـاوه تـو ســر نهــاده ام دل می زدم به آب بـر آتــش بـرای تـو از خـيمه ها بپـرس كه پـروانه زاده ام چون ابـر آب می شـدم از آفـتـاب شـام تـا ذره ای خــلـل نــرســد بـر اراده ام
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
بـوی دود ربـنـایـی سـوخـتــه می وزد در خـیمه هایی سوخته دیده ام در قاب زنجـیری سیاه عـکـس های کـربلایی سوخـته یک نفـر دارد میان کـعـبه اش می نـهـد سنگ بـنـایی سـوخته آه ای دریـای بی احـساس آی آب می خواهد صدایی سـوخته کشتی ایی افتاده درامواج دود در کـنـارش ناخـدایی سـوخته کـاروان شـعـلـه دارد می رود در پی اش دامان و پایی سوخته در پی عـمامـه ای خاکـسترین می رود آل عــبـایـی سـوخـتـه آی جـبــرائـیل بالـت را بـپای هست این غار حرایی سوخته
: امتیاز
|
ازدواج پیامبر و حضرت خدیجه سلام الله علیها
بِین مـادرها مـقـام بـرتـری دارد خـدیجه زانکه چون زهرای اطهر، دختری دارد خدیجه جای دارد گر کند فخـریه بر زنهای دنیا چونکه مانند محمد شوهری دارد خدیجه از زنان انبـیاء در شوکت و جـاه جلالت روز محشر هم مقام بهتری دارد خدیجه اولین بانوی اسلام است او کز لطف یزدان زیب دامان حیا خوش گوهری دارد خدیجه داده درس حق پرستی را عجب برخلق عالم بر سر از عفت مبارک افسری دارد خدیجه غـم ندارد گر ندارد روز تنهایی انـیـسی در رحم خود مونس نیکوتری دارد خدیجه گر گذشت از مکنت دنیا ندارد غصه زیرا همچو پیغمبر به دنیا همسری دارد خدیجه غیر راه حق نپوید غیر حرف حق نگوید همچو ختم الانبیا چون رهبری دارد خدیجه چشم خسرو و روز محشر هست برلطف وعطایش چونکه جود بی حساب و وافری دارد خدیجه
: امتیاز
|
مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
دارد غزل به عـشـق تو آغــاز می شود مـثـل گـلـی که با نـفـستت بــاز می شود می بـارد آسـمـان غــزل پـوش بیت هـام هر مصرعی مسـافـر یک راز می شود اســرار عــاشـقــانــۀ رنــدان روزگــار در صحـن چشم های تو ابـراز می شود حاجت به عقل و بیّـنه و احتجاج نیست در آیـه هـای زلـف تو اعجــاز می شود پــایـان راه آتــش ســوزان دوزخ اسـت وقتی که از مسیـر تو اعراض می شود وقـتی هــوا هــوای تو باشد فـقـط بـلـی پـاسـخ بـه استـخــارۀ پــرواز می شــود نامت محمد است و در اعـمـاق میـم تو بـاران و عشق و قـافـیــه آغاز می شود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت قاسم با سید الشهدا علیه السلام
به شوق همرهیات کربلا نشین شدهام میان دُردکشان تو بهتـــرین شـــــــدهام مرا مجوی که چـیزی ز من نمــییابی که با طهارت این خاکها عجین شدهام بیا و پیــرهنــــم را ز خــاکها بــردار اسیر پنجۀ صد گرگ در کمین شــدهام ببر به درد و بــلایـت ســلام قاســم را که بین حلقهی انگشترش نگـین شدهام به زیر شیهۀ اسبان صدای من گـم شد همین یـتـیم شکسته نفس، همیـن شدهام مرا به دیدهی یک آسـمــان نگــاه کنید کـنون که هــمنفس چند نقطهچین شدهام مـیـان هــر دهـــهی اوّل مــحــرّم تــو دلم خوش است اگر شام پنجمین شـدهام
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
اين چـشـمها براي كه تـبخـير مـيشـود؟ اين حـلـقهها براي چه زنجـير ميشـود؟ پـيـراهــن مــحــرم مـــــن را بـيـاوريــد دارد زمـان هـيــأت من ديـر ميشـــــود با روضــه حـسـيـن نـفـس تـازه ميكـنـم وقتي هـوای شهر نـفـس گــيـر ميشـــود مـيآيــم از كـدورت و اشـك عــزای تـو سرچـشمه طـهـارت تـصـويـر مـيشــود من دسـتـمـال گريه خــود را نـشـســتهام چون آب هم به نـام تو تـطهـيـر مـيشود اشك تو تا هميشه جوان ميچـكد حسـين چشم من است اينكه چنين پـيـر ميشــود من تازه تـشـنه ميشـوم و گـريه مـيكنم وقتي زگــريـه چشم همه سير ميشــــود ايـمـان به دست مـعـجــزه غـم بـيـاوريـد پيغمبـری كـه بـاعـث تـكـفـيـر مـيشــود اين قـطـره نـيـست آيـنـه توسـت يا عـلی در اشك ما حـسين تو تـكـثـير ميشـــود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام
می سـوزم و نمـانـده مرا راه دیگری آری فـرشتـه ام که نـدارم دگـر پـری سنگین شده عـبور نفس های خسته ام انگار بین سینـۀ من رفـتـه خـنـجـری من مـی چشم مقـابـل ابروی زخـم تو بی رحمی و جسارت دست ستمگری
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
تیر نـگذاشت که یک جـمـله به آخر برسد هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد پدرش چیز زیادی که نمی خواست فرات یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد خوب شدعرش، همه خون گلو را برداشت حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد خون حیدربه رگش درتب و تاب است ولی بـگـذاریــد بــه سـن عــلی اکــبــر بـرســد شعـلـه ور می شود این داغ دوباره وقتـی شیــر در سـیـنۀ بــی کـودک مـادر بــرسد زیر خـورشید نشسته به خـودش می گوید تـیر نگذاست که یک جمله به آخـر برسد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
گوش تا گوش تو ای غنچه گلستان شده است آب آب لب تــو بــانـی بــاران شــده اســت خون حــلـق تــو نـرفـتــه نـفـست بنـد آمد که به یک چشم زدن جسم تو بی جان شده است از زمین میرود این بار به سمت ملکوت قطره هایی که پر از باده عـرفـان شده است تو که سیـراب شدی تــازه دلم می سوزد از همین خشکی زخمی که نمایان شده است تـو بـه انــدازهٔ خــون پـدرت مـظلـومـی غصه ات بر جگرم داغ دو چندان شده است مادرت بند دلش بسته به گیسـوی تو بود مادرت چشم به راه است وپریشان شده است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی اصغر علیه السلام
دیگر به آسمان تو جز من ستــاره نیست میدان ببر که فرصت وصلم دوباره نیست شمشیر تـیـز من لب عـطـشـان من بــود کور آن دلی که از غم من پاره پاره نیست با خــون من بـیــا ز عزای حسن بـرون "در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست" ابلاغ کن رسالت خـود در غــدیر خـون پرده ز حلق من بگـشــا هیچ چــاره نیست هیـهـات! بـهــر آب بـــود نــاله عــلـی؟ بعد ازعـمــو به سوی فراتــم نظاره نیست در گــوش من ربـابـه زمان وداع گفت :جای تو یا عــلــی به خدا گـاهــواره نیست طاقت نــداشتــم که ببـینم پس از تو من در گوش های خواهر من گـوشواره نیست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
شکسته پشت غم از بار غصه های رباب از آن زمان که شنیده است ماجرای رباب به سوز سینۀ گهواره، داغ غم زده است شـــرار زخــم دلِ خـــونِ لای لایِ ربـاب وتـــار صـوتـی آتـش گرفــتـه می فهمد که آمــده چـه بــلایــی ســر صدای ربـاب به جان گریۀ شش ماهه روی دست حسین کسی نریخته اشـکــی مـگر به پـای رباب قنوت صبـر گـرفـتــه برای حـلـق عـلی خــدا کند به اجــابت رســـد دعـای ربـاب و نــاگـهـان پــر و بال فرشته ها تر شـد به خـــون کشته ی مظلوم کــربلای رباب "رقیه "آمـده از یک فــرشتــه می پرسد پــیــام تـسـلـیــت آورده ای بــرای رباب؟ و فکر می کنم آب فـرات، گِل شده است که ریخته به سرش خاک، درعزای رباب خــدا بــه داد دل خـــاطــرات او بـرسـد چــه می کـشـنـد خـیـالات انــزوای رباب
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی اصغر علیهالسلام قبل از شهادت
کـنون که حسـرت پـرواز فـرصتـم داده بـرای بـوسـه ات ای تـیـر هـسـتـم آمـاده گمان مبرکه علی رفت ومادرش هم رفت مـرا ربـاب بـرای هـمــیــن زمـان زاده بـرای بــوسـه زدن بر گـلوی پـارهٔ مـن تـمـام عـرش خـدا هم به سـجـده افـتـاده کسی ندیـده کـبـوتـر شـبـیه من ایـن قـدر که نوع پر زدنش سـاده، رفتـنـش سـاده نـمـاز عــاشقـیَم را در آسـمـان خـوانـدم کـه دسـت هـای پــدر بـوده انـد ســجّــاده
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
قـنـداقـه رفـت بـالا، بـالاتـر از همیـشـه دیـدنـد مه درآمـد، زیـبـاتـر از هـمیـشـه این گرگ سنگ دل را، ای كاش ره بگیرند زوزه كـشـان دویـده، بُـرّاتـر از همیـشـه بـاران خـون گـرفـته، پهـنای كـربـلا را صحرا به جوش آمد، دریا تر از همیشه مثل عروسك خواب، آرام و بی صدا بود بـین عـبـای مـردی، بـابـاتـر از همیـشه با قـطره های خـونش، بر آسمان نـوشته "جـانم فـدات بابا! "خـوانـا تـر از همـیشه حالا عروس زهـرا، با افـتخـار میگفت زینب! ببـین شدم من زهـراتر ازهمیشه وقتی به خاك میكرد یاقوت آخـرش را احساس كرد تنهاست، تنهاتر از هـمیشه گنجی كه كرد پنهان، امروز آشكار است در چـشـم های شیـعه، پیداتـر از همـیشه
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
این قب قب تو نـاز به تـفـسیـر می کـشد لب لب مکن که این جگـرم تیر می کشد پـنجه مکـش به سـیـنه تـف دیده کـویـر ناخن مگر ز سیـنه کـمی شیـر می کـشد در کودکی چه محشری درعشق کرده ای؟ حسرت به عـاشـقـی تو هر پیـر می کشد هر کس قـدم به سیـر مـقـامات تو نـهـد کارش در این دیـار به تکـفـیـر می کشد گـویـا شنـیده شـد که خـدا هم ز داغ تو در عـرش نـالـه هـای فـراگـیـر می کـشد بـا آن کــه دیـر آمـدم بــالای قـــبـر تـو دیـدم پـدر ز حـنـجـر تو تــیـر می کـشد این جـسـم غـرق خون تو و حالت پـدر آن ماجرای کوچـه به تـصـویر می کشد چـشمان باز و حنـجـره ریش ریش تـو حـال دل ربـاب بـه تــحـریــر می کـشـد دیـده بـبـنـد تــا کـه نـبـیـنـی عـدوی تـو نـامـوس خـانـواده به زنـجـیـر می کـشـد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رباب در شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
این نـالۀ شکـسـتۀ یک خـستـه مادرست بی شـیـر بـودنـم بـه خـدا مـرگ آورست آن مادری که شیـر نـدارد دهد به طفـل خجلت زده غریب و پریشان و مضطرست از دخـتـرم سکـیـنه شـنـیدم چـه هـا شـده رویت خضاب گشته ز خون کبوترست مهـلـت بـده دوبـاره گــلم را بـغـل کـنـم من مادرم که سینۀ من مهـد اصغـرست با من مگـو که تیـر به حـلق عـلی زدند بر حـنجـرش نـشـانۀ تـیـزی خنـجرست داغش عظیم اگرچه خودش شیرخواره بود این داغ سخت با همه غـم هـا برابرست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
به نسیمت پـر جـبـریـل به هم می ریـزد پای اعـجـاز لبت نـیــل به هـم می ریزد تـازه از راه رسـیــدی و گـلــویت تـازه بعد از این که شده تکمیل به هم می ریزد آیـۀ حـنجـره ات سمت خـدا بـاریده است یعنی آن شیــوۀ تـنـزیل به هـم می ریزد یک قـدم می رود و یک دو قـدم می آیـد کسی از حـالت تعـدیـل به هم می ریـزد تشنه رفـتی و بلا فـاصله سیـراب شدی مـادر از این همه تبـدیل به هم می ریزد داغ تو آه شد و گریـه حـرم را پُـر کرد مـی روی و هـمـۀ ایـل بـه هـم می ریـزد
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
وقتش شده بر دست بگیرد جگـرش را مردی که شکسته ست مصیبت کمرش را پـروانه به هم ریخته گهــوارۀ خـود راا تـا بـاز کــنـد از پــر قــنــداق پـرش را تلخ است پـدر گریه کند از غـم طفـلش سخت است که پنهان بکند چشم ترش را دور و برش آن قدر کسی نیست که بایدا این طفـل در آغـوش بـگـیـرد پدرش را مـادر نـگــران است خـدایـا نکـنـد تیـرا نیت کـنـد از شـیـر بـگـیـرد پـسـرش را هم چشم به راه است که سیـراب بیارندا هـم دلـهـره دارد کـه مـبـادا خـبـرش را افسوس از آن تیر و کمانی که گرفته ست این بـار سـپـیـدی گــلـویـی نــظـرش را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
حـال و روز لـبـش بـیــابـانـی سـت و سـلاحـش دو چـشـم بـارانـی ست تـوی خـیـمـه اگـر که زنـدانـی ست گریه هایش پُـر از رجـزخوانی ست شـوق لبــیــک در صــدایـش بــود آخــریــن بــی قــرار را بـرداشـت غــربـت بــی شــمــار را بـرداشت حــرف پــایـان کــار را بــرداشـت گـوئـیــا ذوالــفــقــار را بــرداشـت آخــریــن یــــار بــا وفــایـش بــود بـُـرد تــا دسـت آســــمــان بــدهــد ســنــد ظـلــم را نــشــان بــدهـــــد یـا بــهــانـه بـه آن کــمــان بــدهــد کـاش دشـمـن کـمی زمــان بــدهـد تـــازه آغــــاز ربـّــنــایــش بــــود در دل ظـلـمـت اضـطــراب افـتـاد تـا نـگـاهـش بـه نــور نــاب افـتـاد یــــاد روی ابــــوتـــراب افــــتــاد دهــن تـــیـــر تــشـنــه آب افــتــاد ایـن ولــی بــاز ابــتــدایــش بــــود مــوی بـابــا سـپـیـدتـر شــده اسـت غـصـه وغــم شـدیـدتــرشـده اسـت از عـلـی نــا امـیــدتــر شـده اسـت چشمش از آن چه دید، تر شده است ســر در آســـمـان رهــایــش بــود در دلـش حــســرتـی تـلاطــم کـرد در جــوانــی تــو را تـجــسـم کـرد راه بـرگـشـت خـیـمـه را گـم کـرد بـــه دل مـــادرت تــــرحــم کـــرد جــای تــو در پـَر عـبــایــش بــود
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
چیزی شبـیهِ نیـزه خورده بر گـلـویت گوئی در آورده است حالا پَـر گلویت با یك پَـر بـوسـه انـاری رنگ می شد كِی داشت تاب هُـرم تیـر آخـر گلویت شـرم از تـلـظی كردنت آبـم نـمی كرد با چـند قــطـره آب می شد تَـر گـلویت اصلاً شبـیهِ قـبلِ میدان رفـتـنت نیست تـغـیـیـر كـرده كـامـلاً دیـگـر گـلـویت تنهـا نه رگ های تو را پـاشـیده از هم نگـذاشت حـتی اسـتخـوانی در گلویت نوكِ سرِ تیرِ عـدو از بس حجـیم است انـگـار آهـن گـشـته سر تا سـر گلویت با چه دلی از خیمه آمد كِی خبر داشت می ریزد از هر بوسۀ خـواهـر گلویت این داغ سنگین است می ترسم بمـیرد وقـتی تـمـاشـا می كـنـد مـادر گـلـویت آرام از آن تـعـزیتت گـشـتـم و گـرنـه می مُـردم از بس بود درد آور گـلویت بعد از تو می خوانند از گنجشك پر، تا دستِ عمو پرَ، مشك پَر، تا پَر گلویت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی اصغر علیهالسلام قبل از شهادت
فـکـری به حال مـاهی در التـهـاب کن بـابـا بـرای تـشـنـگـی مـن شـتـاب کـن دردی عمیق در رگ من تیر می کشد من را بـرای ذبـح عـظـیـم انتخـاب کن هل من معین توست که لـبیک می دهم اَمَّـن یجـیـب هـای مـرا مسـتـجـاب کـن من روی دست های تو قد می کشم، پدر از این به بعـد روی نبـردم حـساب کن داغ جوان چه زود تو را پیر کرده است! با خون من محاسن خود را خضاب کن گـهـواره هـم که تـاب نـدارد بـدون من فکـری به حال خـاطـره های رباب کن وقـتـش رسیده نـیـزۀ خود را عـلم کنند هـفـتاد و دومـین غـزلت را کـتـاب کن
: امتیاز
|